عرفان ثابتی در مورد چندین نمونه از انقلابهای دهههای گذشته مانند صربستان و روسیه صحبت میکند و اشاره میکند که بسیاری از این انقلابها منجر به برقراری دموکراسی تثبیتشده نشدهاند. او برقراری دموکراسی را منوط بر تغییر رابطهی هر فرد با افراد و گروههای دیگر میداند و چهار شکل رابطه را تعریف میکند: علیه دیگری (خصومت و رقابت)، بدون دیگری (انزوا)، با دیگری (همکاری) و برای دیگری (عشق). او به نقل از جامعهشناس امریکایی، جان فوران، عشق را احساس سازندهای مینامد که میتواند در فرهنگهای سیاسی انقلابی نقش مهمی ایفا کند. او تاکید میکند که درس بلندنظرانه و دیگرخواهانهای که میتوان از هر ستمی گرفت٬ این نیست که چگونه مانع از وقوع دوبارهی چنین ظلمی بر گروه سیاسی و ایدئولوژیک خود شویم، بلکه این است که چه کنیم تا دیگر چنین ستمی بر هیچ کس و هیچ گروهی روا نشود.